۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

خط و نشان کشیدن برای حق تحصیل بهائیان

فشار حاکمیت بر بهائیان و به طور خاص و سیستماتیک بر تحصیلات دانشگاهی با انقلاب فرهنگی شروع و در طی سالهای اخیر به اشکال مختلف و از سوی نهادهای مختلف آموزشی و امنیتی بر بهائیان اعمال شده است. به طوریکه مسئولان دانشگاه آزاد علمی آنلاین بهائیان، جدیدترین قربانیان تئوری های نامشروع حاکمیت برای مقابله و ممانعت از تحصیلات عالی دانشجویان بهائی هستند که در مجموع به سی سال حبس محکوم شده اند.
پروسه اعمال محرومیت بر بهائیان با اخراج اساتید و دانشجویان شاغل در سال های اولیه انقلاب شروع و در اقدامات بعدی از حضور دانشجویان بهائی در کنکور سراسری جلوگیری شد. اما عاملان، غافل از اینکه جامعه بهائیان به این محرومیت تن نخواهند داد و این شروعی خواهد بود برای به اشتراک گذاشته شدن تجربیات علمی اساتید و دانشجویان در قالب کلاس های آموزشی و ارتقاء سطح علمی اقلیتی که با انواع محرومیت و فشارها مواجه بوده است.

در ادامه اقدامات اساتید و مسئولان علمی و منسجم تر شدن کلاس های آموزشی برای بازدهی بیشتر دانشجویان و با استفاده از اساتید برجسته دانشگاه های مختلف خارج از کشور از طریق ارتباطات اینترنتی و ارتباطی و همچنین اساتید داخلی، این پروسه آموزشی برای مقابله با محرومیت های داشنجویان بهائی در قالب یک دانشگاه نیمه آنلاین نمود پیدا کرد. پتانسیل بالای دانشجویان و همت و تلاش شهروندان بهائی مسئول در این حرکت آموزشی، برخورد حاکمیت با این دانشگاه و اعمال فشارهای بیشتری را به همراه داشت بطوریکه در سال های مختلف به کلاس های آموزشی این موسسه علمی و آزمایشگاه های آن که عمدتا در منازل شهروندان بهائی برگزار می شد حمله شد و افرادی نیز بازداشت شدند.
خط و نشان کشیدن برای حق تحصیل بهائیان از سوی حاکمیت بر بهائیان با درج عنوان "نقض پرونده" در کارنامه و همچنین انکار اعتقاد بهائیان با درج دین اسلام، زمانی در کارت ورود به جلسه کنکور و زمانی دیگر در کارنامه ی داوطلبان بهائی و اخراج معدود دانشجویانی که به دانشگاه راه پیدا کرده بودند وارد فاز جدید شد.
در ادامه، فعالین حق تحصیل بهائی مانند نوید خانجانی که حرکت جدیدی را در بطن جامعه بهائیان ایران و در کل جامعه ایرانیان شروع کرد و دیگر فعالین چون سما نورانی، ایقان شهیدی، بشیر احسانی و ... که نسبت به اعمال محرومیت های غیر قانونی اعتراض کردند نیز بازداشت و به حبس های طولانی مدت محکوم شدند. این در حالی بود که با فشارهای روزافزون بر بهائیان، عده ی زیادی از دانش جویان بیش از پیش به دانشگاه علمی آزاد آنلاین بهائی وارد شدند و شروع به تحصیل در رشته های مختلف آن کردند.
این شور و اشتیاق برای کسب علم که با از خودگذشتگی فعالین حق تحصیل بهائی و مسئولان این دانشگاه همراه بود، حرکت در دو جبهه برای رفع محرومیت از بزرگترین قشر محروم از تحصیل در ایران را به همراه داشت که فعالین حق تحصیل از طرق قانونی به دنبال حقوق تضییع شده ی بهائیان باشند و از طرفی دیگر مسئولان دانشگاه علمی آزاد بهائیان نیز با تلاش برای ایجاد شرایط آموزشی مساعد برای دانشجویان امکان تحصیل را با وجود تمام فشارها و محدودیت ها برای دانش جویان بهائی فراهم سازند.
اما آنچه که این اقدامات ارزشمند برخواسته از وجدان فعالین حق تحصیل بهائی و مسئولان دانشگاه آنلاین بهائی را کمرنگ و تلاش آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد بی توجهی دیگر شهروندان بهائی و دانشجویان شاغل در این دانشگاه نسبت به احکام سنگین صادره برای آن هاست که رنجی را که در طی چند سال فعالیت برای حقوق شهروندان و فراهم کردن شرایط بهتر اجتماعی برده شده است را بر تن آن ها نگه می دارد.
بهائیان می توانند همچون گذشته و در طی تاریخ ۱۶۰ ساله ی تأسیس این آئین که همواره با انواع تضعیقات و فشارها روبه رو بوده است پویایی و حرکت های سازنده ی خود را در حفظ جامعه بهائی و به خصوص نیروهای توانمند و تأثیرگذار آن حفظ کنند.
شاید لازم باشد دیگر بهائیان و دگراندیشان با همفکری و همراهی های بیشتر، راه حل دیگری را در حوزه های مختلف مانند حقوق بشر و ... برای رفع محرومیت از تمامی محرومین از تحصیل بهائی و غیر بهائی پیدا کنند و در جهت رسیدن به آن قدم بردارند.

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

پروژه ی ۳۲ ساله ی محروم از تحصیل شدن و انکار اعتقادات بهائیان


در یک نگاه منطقی به سابقه ی برخورد حاکمیت با مسئله تحصیل بهائیان، می توان دریافت که در طی سال های متمادی پس از انقلاب ۵۷ و انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها، بارها مقامات جمهوری اسلامی ایران با ترفندها و استراتژی های مختلف، بهائیان را از حق تحصیل در مقاطع عالی دانشگاهی محروم کرده اند.
در پی انقلاب فرهنگی که در بازه زمانی سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ انجام گرفت، تعداد زیادی از اساتید و دانشجویان بهائی از دانشگاه اخراج شدند که دانشجویان دگراندیش نیز از این قضیه مسثنی نبودند. پس از آن نیز حق شرکت در کنکور سراسری تا سال ۸۳ از بهائیان سلب شد و پس از پیگیری های متمادی و فشار های بین المللی و با حذف پرسش‌نامه‌ی مذهب در فرم ثبت‌نام کنکور، این مشکل به ظاهر حل شد، اما هر سال با درج دین اسلام در کارت ورود به جلسه داوطلبین بهائی از ورود آن‌ها به دانشگاه جلوگیری شد.
همچنین پس از ورود عده ی معدودی به دانشگاه ها در سال ۸۵، نامه ای با موضوع «ممنوعیت تحصیل افراد بهائی» از طرف وزارت علوم، تحقیقات و فناوری خطاب به ۸۱ دانشگاه در سراسر کشور فرستاده شد و بر طبق مصوبه‌ای از شورای عالی انقلاب فرهنگی و اعلام مراجع ذی‌صلاح امنیتی، "اشخاص بهائی چنانچه در حین ورود به دانشگاه و تحصیل مشخص شود که بهائی هستند باید از دانشگاه اخراج گردند."
در ادامه پروژه ی محروم ساختن و انکار اعتقادات بهائیان، از سال ۸۶ به بعد گزینه ی «پاسخگویی به سوالات معارف: اسلام» مقطعی در کارت ورود به جلسه کنکور درج شد و بهائیان، قانع و در کنکور شرکت کردند و در مقطعی دیگر نیز در کارت ورود به جلسه و هم در کارنامه داوطلبین بهائی «دین:اسلام» ذکر شد و با توجیه مسئولین که منظور از دین باز هم نوع امتحان دروس مذهبی است و ربطی به مذهب فرد ندارد، باز هم عده ای از داوطلبین بهائی در کنکور شرکت کردند.
اما سوال اینجاست که اگر منظور از «دین:اسلام» همان پاسخگویی به سوالات معارف اسلام است، چرا همانند مقطعی که «پاسخگویی به سؤالات معارف: اسلام» درج می شد این موضوع در کارنامه و کارت ورود به جلسه در سال ۹۰ درج نمی شود؟
با توجه به اهمیت این موضوع، من و تنی چند از دوستانم پس از گرفتن کارت ورود به جلسه و مواجهه با گزینه ی «دین:اسلام» به باجه های رفع نواقص مراجعه کرده و علت را جویا شدیم که مسئول مربوطه در پاسخ به سؤال ما اعلام داشت که با اشاره به «دستور صریح سازمان سنجش» تنها پیروان چهار مذهب رسمی در ایران اجازه شرکت در کنکور سراسری را دارند و پیروان دیگر اقلیت ها تنها با انتخاب یکی از این چهار دین رسمی به عنوان دین خود می‌توانند در کنکور سراسری شرکت کنند.
حال توجه به این نکنه ضروری است که با توجه به عملکرد حاکمیت در اخراج کردن متمادی معدود دانشجویانی که در دانشگاه ها تحصیل می کرده اند و فشار بر جوانان بهائی،  عده ی زیادی از بهائیان به دانشگاه آنلاین علمی آزاد دلخوش شده و برای ادامه ی تحصیل به این دانشگاه دل بستند.
این بار اما حاکمیت با هجوم به دانشگاه آنلاین علمی آزاد بهائیان و اقدام به تعطیل کردن آن و بازداشت و احضارهای گسترده، سعی در جلوگیری از پیشرفت جوانان بهائی و فشار بر آن ها برای خروج از ایران و یا انکار اعتقاداتشان و تن دادن به کلاه شرعی «دین:اسلام» را دارد، غافل از آنکه بهائیان ایران به این نکته واقفند که از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون عده ی زیادی از بهائیان، تنها به خاطر استقامت و پایبندی به اعتقاداتشان از جان، مال، اشتغال و تحصیل خود گذشته اند و عده ی دیگری نیز با تمسک به وجدان بیدار خویش هم اکنون در زندان به سر می برند و حاضر به کتمان عقاید خود نمی شوند، که این پایداری و استقامت همواره مورد تحسین جوامع مدنی گوناگون بوده است.
حال اینکه بنده با توجه به مجاز شدن به انتخاب رشته در کنکور ۹۰ و برای ادای دین به دوستانم نوید خانجانی، سما نورانی و دیگر محرومین از تحصیل که برای رسیدن به حق تحصیل بهائیان با احکام سنگین زندان مواجه شده اند و احترام به استقامت تمامی زندانیان وجدان، همچون یاران ایران و دیگر زندانیان بهائی دربند و خون پدربزرگم و سایر بهائیانی که در اوایل انقلاب به خاطر پایداری به اعتقاداتشان به شهادت رسیدند، انتخاب رشته نخواهم کرد و به درج دین:اسلام اعتراض خواهم کرد و از بقیه دوستان بهائی ام نیز خواهش دارم با رجوع به وجدان آگاه خویش، آگاهانه و مدبرانه تصمیم بگیرند.
شایان وحدتی
۱۹ مرداد هزار و سیصد و نود

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

برای سمائی که وجدانش نورانی است



انگار همین دو روز پیش بود آشنائیمان و همین دیروز بود صدای اعتراضمان به تبعیض..  از کجا به کجا رسیدیم سماء!
از آشناییمان در شیراز تا خداحافظی مان روبه روی اوین. عده ای می گویند یک سال که زمانی نیست برای زندانی بودن،  اما برای تو و امثال تو لحظه لحظه زندان بودن ازعدالت که چه عرض کنم، از تعادل طبیعی روزگار هم خارج است.
بهای چه چیز را می پردازی؟ بگذار عده ای را روشن کنم. بگذار بدانند یک سال زندان رفتنت به خاطر که و چه بوده و هست؟
دانشجویی که به خاطر عقایدش از تحصیل در دانشگاه محروم می شود و سپس برای پیگیری حقوق تحصیلی خودش قدم بر می دارد و در ادامه ی راه متوجه می شود که در این محرومیت تنها نیست. صدای مظلومیت کسان دیگری را هم می شنود که مثل او از تحصیل محروم شده اند؛ چه به خاطر عقایدشان و چه به خاطر دگر اندیشی و افکارشان! همین برای انسانی خوش قلب و با وجدان کافیست که نه تنها برای حقوق تضییع شده ی خودش بلکه برای رفع سایه ی تبعیض از روی سر هموطنانش از حقوق آن ها نیز دفاع کند.
 اما متاسفم که عده ای حتی به این بیداری وجدانت هم اعتقاد ندارند. حِکمت را در محروم شدن و تماشا کردن می بینند. همان ها که در وحشتِ واژه‌ها زاده شده اند و در ترسِ بی سر انجام مدارا می میرند. همان هایی که تو  و امثال تو برای حقوقشان می جنگی و آن ها تنها تو را شاید نگاه کنند. آن هایی که نمی دانند برای بنای ملکوت بر وجه کره ارض، شهامت متفاوت بودن را لازم داریم. بگذریم.. بیشتر از این خجالتشان ندهیم رفیق! هرچند که تعدادشان هم کم تر از تعداد روزهایی است که تو در انفرادی گذرانده ای..
می گویند تو شبیه نامت زیسته ای، ولی می گویم تو فراتر از نامت زیسته ای. آسمانی که اگر خودش را به بند بکشند ، پرنده هایی در آن پرواز می کنند که نمادی از آزادی خواهی و انسان دوستی اند.
بند 350 چند روزی است که مهمان ویژه ای دارد. به این فکر می کنم که حضور تو در کنار هم  بندان دگر اندیشت و هم فکری و صحبت با آن ها چه آینده ای برای ایران ترسیم می کند.
به لحظه های قبل از وارد شدنت به زندان و بغض مادر و دوستانت قسم که این ظلم  و بی عدالتی پایدار نیست و این دامنه بی دار و درخت نمی ماند.
فراموش نمی کنم شبی که احضار شدم چطور و با چه روحیه ای به من کمک کردی..
سه چوب خط تا امروز کشیده ایم، 300 روز دیگر باید سیاه کنیم دفاترمان را و انتظار بکشیم خرداد 91 و آزادیت را.
این شعر از سید علی صالحی همواره در گوشم هست:
".. آزادشان کنيد!
آن‌ها فرزندانِ فرصت‌گريزِ هزاره‌ی نان‌اند،
که در پايداریِ خويش
جهان را از پيرشدن باز می‌دارند.

آزادشان کنيد!
پرستويی که امروز قفس‌نشين شماست
فردا عقاب قفل‌شکنی خواهد شد
که به قله‌ی مِه‌گرفته‌ی قاف هم قناعت نخواهد کرد.. "
 
تا رسیدن به خواسته های مشترکمان همچنان ایستاده ایم!
از این به بعد عبور ریز عقربه ها را سخت مرور خواهیم کرد..
فدایی داری رفیق.. !
شایان وحدتی
یازده مرداد نود

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

فرصتی در جهت اعتراض به انکار اعتقادات بهائیان قبل از کنکور 90


کنکور 90 امسال در حالی برگزار خواهد شد که محرومیت بهائیان از تحصیلات عالیه دانشگاهی و تصفیه و فیلتر کردن آن ها در بازه های زمانی مختلف و به شیوه های متنوع و گوناگون به بیش از 32 سال نزدیک می شود. در پی انقلاب فرهنگی که در بازه زمانی سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ انجام گرفت بسیاری از دانشجویان و اساتید شاغل در دانشگاه ها بر طبق اهداف شورای انقلاب فرهنگی و در جهت اسلامی شدن دانشگاه ها اخراج و از تحصیل در آن محروم شدند.
 اخراج اساتیدی که دارای گرایشات سیاسی خاص و یا وابسته به نظام سلطنتی یا بهایی بودند، محرومیت دانشجویان و محکوم کردن علنی بسیاری از فرهیختگان علمی و فرهنگی ایران و نیز تعطیلی دانشگاه‌ها به مدت ۳ سال از تبعات انقلاب فرهنگی به شمار می‌رود.
 از زمان انقلاب فرهنگی سیستمی برای گزینش استادان برقرار شد و برای استخدام اساتید دو گزینش جداگانه بوجود آمد. اولین گزینش، گزینشی علمی و دیگری گزینش عقیدتی و سیاسی بود. بر اساس آمار وزارت فرهنگ و آموزش عالی، در طی انقلاب فرهنگی حدود هشت هزار نفر از اساتید دانشگاه‌ها که تقریباً نیمی از کل اساتید دانشگاه در ایران می‌بودند از دانشگاه‌ها کنار گذاشته شدند. دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی کشور پس از ۳۰ ماه تعطیلی مجدداً بازگشایی شدند. با این حال پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، سوابق سیاسی و عقیدتی داوطلبان ورود به دانشگاه‌ها توسط «کمیته‌های گزینش» مورد ارزیابی قرار می‌گرفت و به بسیاری از دانشجویان دارای عقاید سیاسی خاص و آنهایی که صلاحیت عقیدتی آنها به تأیید نظام نرسیده‌بود، اجازه ثبت‌نام مجدد نیافتند.
در پی روند ایجاد محرومیت، بهائیان در سال های متمادی حتی حق شرکت در کنکور سراسری را نیز نداشتند و بعد از پیگیری ها ی متمادی از سال 83 با حذف پرسش‌نامه‌ی مذهب در فرم ثبت‌نام کنکور، امکان ثبت نام در کنکور سراسری برای شهروندان بهائی فراهم شد. اما هر سال با نوشتن دین اسلام در کارت کنکور برای داوطلبین بهائی از ورود آن‌ها به دانشگاه جلوگیری می‌شد. اگر چه، هنوز هم بهائیان حق شرکت در کنکور دانشگاه آزاد اسلامی را ندارند و برداشتن فرم مذهب محدود به کنکور سراسری بود.
 با این روند در سال های بعد تعدادی از دانشجویان موفق به ورود به دانشگاه شدند اما باز هم ابزار ایجاد محرومیت شکل جدیدتری به خود گرفت و در نامه‌ای که در سال 85 با موضوع «ممنوعیت تحصیل افراد بهایی» از طرف وزارت علوم، تحقیقات و فناوری خطاب به ۸۱ دانشگاه در سراسر کشور فرستاده شد و بر طبق مصوبه‌ای از شورای عالی انقلاب فرهنگی و اعلام مراجع ذی‌صلاح امنیتی، "اشخاص بهائی چنانچه در حین ورود به دانشگاه و تحصیل مشخص شود که بهائی هستند باید از دانشگاه اخراج گردند."
 در سال های 86 به بعد گزینه‌ی دین، اسلام در کارت کنکور داوطلبین بهائی ثبت شد که با توضیح مسئولین که اشاره کردند گزینه‌ی دین در کارت کنکور مربوط به نوع امتحان دروس مذهبی است و ربطی به مذهب فرد ندارد، بهائیان، قانع و در کنکور شرکت کردند. اما در هنگام دریافت کارنامه، حدود 800 تا 1200 نفر از داوطلبین بهائی با گزینه نقص پرونده مواجه شدند.
محروم شدن داوطلبین  و دانشجویان بهائی به هر شکل تا به امروز ادامه داشته است و از طرفی این نکته نباید فراموش شود که دیگر دانشجویان مسمان و ... نیز در طی این سال ها با محرومیت های گسترده، تعلیق، ستاره دار شدن و اخراج مواجه بوده اند و همواره مثل سایر بهائیان از این حق مسلم محروم شده اند.
امسال نیز تعداد زیادی از این دانشجویان کارشناسی ارشد ستاره دار شدند و این ایجاد محرومیت در قالب و طرح جدید برای بهائیان نیز قابل پیش بینی است.
موضوع قابل تأمل این است که بحث قید «دین: اسلام» تا سال 86 و 87 در کارت ورود به جلسه بهائیان نبود و در کارت ورود به جلسه  «سؤالات امتحانی معارف: اسلام» بود و پس از آن در مرحله ی بعدی در کارنامه افراد مجاز به انتخاب رشته، دین را اسلام قید کرده بودند که برای انتخاب رشته این مسأله روشن شد که منظور از دین همان سؤالات معارف اسلامی است و در خصوص اینکه در سه سال اخیر این جریان در کارت ورود به جلسه رخ می دهد بحث دیگری است که ما امروز داریم.
 
امسال، هنگامی که  برای دریافت کارت ورود به جلسه کنکور از سایت سازمان سنجش اقدام شد در پایین کارت نکته ی شماره ی 2 بند الف آمده است که :"2- چنانچه نسبت به اطلاعات مندرج در بندهاي الف تا ج (به شرح ذيل ) معترض مي باشيد ضروري است از روز دوشنبه 90/4/6 الي روز چهارشنبه مورخ 90/4/8 از ساعت 8 الي 12 و 16 الي 18 به نماينده سازمان سنجش مستقر در باجه رفع نقص حوزه مربوطه مراجعه نمائيد.
الف- مغايرت در بندهاي 2، 6، 8، 9 و 10 (جنس، دين، زبان امتحاني، معلوليت و بهيار)
در این مرحله امکان اعتراض برای اصلاح دین که در  بند 6 ذکر شده است را داشته و ما می توانیم تا روز چهارشنبه حداقل به درج دین: اسلام در کارت ورود به جلسه اعتراض داشته باشیم حتی اگر توجهی به اعتراض نشود و این گزینه برای داوطلبین بهائی اصلاح نشود.
این در حالی است که این جریان، ارتباطی به شرکت ما در کنکور ندارد چون به هر صورت ما شرکت خواهیم کرد و این یک فرصت مناسب است تا مثل سال های پیش به  درج دین: اسلام در کارت ورودی آزمون به تلاش و سیاست های حاکمیت مبنی بر انکار اعتقادات بهائیان اعتراض کرد.
شاید این فرصتی باشد تا اعتراضات ما، محرومیت دیگری که ممکن است در مراحل بعدی کارنامه و انتخاب رشته صورت گیرد را تحت تأثیر قرار دهد و به اهمیت و لزوم حضور بهائیان در دانشگاه ها و اهمیت تعلیم و تربیت برای بهائیان که به تازگی دانشگاه آنلاین آن ها نیز مورد هجوم قرار گرفته است، صحه گذارد.
فراموش نکنیم که این تظلم خواهی ها وظیفه فرد فرد شهروندانی است که به این حقوق پایمال شده ی خویش، صرف نظر از اعتقاداتشان و بنا بر حقوق شهروندیشان اعتراض دارند و هنگامی این عمل نتیجه بخش و مؤثر خواهد بود که در قالب حرکاتی مستقل و با  اصل اساسی مشورت با افراد با تجربه و به صورت هماهنگ صورت پذیرد.
چهار شنبه 8 تیرماه 90، باجه های رفع نقص در حوزه های مربوطه در هر شهر را فراموش نکنیم.

شایان وحدتی 

هشت تیر نود

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

برای یاران ایران که تنها هفت نفر نیستند

سه سال از بازداشت اعضای یک گروه موقت ملّی که با تکیه بر وجدان و فضایل انسانی و اخلاقی به حل و فصل امور یک جامعه سیصدهزار نفری مشغول بودند و امور اداری و جاری معمول یک جامعه را هدایت می کردند، می گذرد. این هفت نفر کانال ارتباطی میان نهادهای محلی ملی و بین المللی بهاییان بودند که برای آموزش، انتشارات، ترویج تعلیمات بهایی در بین پیروان آئین بهایی و مشاوره ازدواج و جمع آوری اعانات، اختیاراتی را به افراد، کمیته ها و گروه های ویژه ای اعطا می کردند تا پس از تعطیلی نظام اداری بهایی و تشکیلات بهایی در ایران و در غیاب آزادی عمل و اثبات حسن نیت بهاییان به حکومت جمهوری اسلامی، جامعه بهاییان ایران را در شهرهای مختلف ایران هدایت و راهنمایی کنند.
اما پاسخ تمام این فعالیت های شفاف و ابراز حسن نیت، صداقت در بیان و عمل آن هم پس از گذشت 20 ماه بازداشت غیر قانونی، حکم ناعادلانه ی ده و سپس بیست سال زندان بود.
آنچه که مشهود است اینکه تنها 7 نفر مدیران جامعه بهایی ایران نیستند که در چنگال ظلم، خصومت و بی انصافی گرفتار آمده اند؛ روشنفکران و یا حتی مسوولان سابق نظام نیز در کنار دیگر شهروندان ایرانی که برای بازپس گیری حقوق از دست رفته در تلاش بوده اند و فریاد آزادی خواهی سر می داده اند در پشت میله های زندان و حبس های طولانی مدت به سر می برند.
آقایان جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم و همچنین خانم ها فریبا کمال آبادی و مهوش ثابت، همچنان پس از سپری کردن سه سال در زندان و زیر انواع فشارهای روحی و جسمی، خواسته هایشان، رسیدن به حقوق جامعه بهایی ایران و همچنین سایر شهروندان و مردمی است که آنها نیز به دنبال ابتدایی ترین حقوق خود هستند و برای حق تحصیل، حق انتخاب آزاد، آزادی بیان و عقیده و ... در پشت میله های سرد زندان، آزادی را بو می کشند و منتظر آن هستند که روزهای آبادانی، سربلندی و بروز حقیقی شرافت انسانی کشورشان را با چشم دل و سر ببینند. آنچه که شاهد آن هستیم بازتاب مداوم نام این هفت نفر در رسانه های مختلف جهان و اعتراض تریبون های مختلف دنیا به ظلم و ستمی است که نسبت به این هفت نفر و دیگر زندانیان محروم شده از جزیی ترین حقوق حقه شان است ولی این به تنهایی ثمر بخش نخواهد بود.
لحظه ای به این فکر کنیم که روزها و شب ها در بندهای زندان های ایران، روشنفکران و دگر اندیشان ایرانی با هر عقیده و تفکر، چه بهایی ، چه مسلمان و ... در تعاملات و بحث هایشان چه افکار و ایده هایی را برای آینده ایران به اشتراک می گذارند و روزهای روشن ایران را ترسیم می کنند و در کنار یکدیگر از حقوق ایرانی و کرامت انسانی سخن می گویند. همین کافی است تا ما نیز در کنار یکدیگر بر هر نقض حقوق انسانی اعتراض کنیم و برای آزادی خودمان و آن هایی که به خاطر ما و به خاطر طرز تفکر و عقایدشان به زندان افتاده اند قدم برداریم و جدا از دین، آئین ، عقیده و جنسیت با توسل بر راهکارهای منطقی و مسالمت آمیز و رسیدن به حقوق انسانی و شهروندی خود تلاش کنیم.
همانگونه که افرادی مثل احمد زید آبادی سخن از حقوق همه ی بهاییان و تلاش برای رسیدن به آن می گویند بهاییان نیز از دیدن ظلمی که به هموطنانشان می شود به ستوه آمده اند و برای درمان زخم هایی که بر تن خود و هموطنانشان نشسته است به دنبال مرحمی می گردند.
پس آنچه که فوریت تلاش ها، پیگیری ها و اعتراض ها را حتمی می کند شرایط سخت زندانیان در بند های امنیتی و زندان های مخوفی چون اوین، گوهردشت و قرچک ورامین است که بیش از پیش لزوم مشارکت هموطنان ایرانی را در فعالیت های اجتماعی، حقوق بشری و گفتمان های سازنده و همچنین تظلم خواهی و نامه نگاری ها با مسوولان حکومتی را روش می سازد.
پیامبر بهاییان می فرماید:
" ای دوستان، سراپرده ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. " به امید رسیدن به روزهای روشن ایران

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

ماندن یا رفتن، مساله این نیست!

هر انسانی، خواه یک فعال با سابقه ی مدنی باشد، خواه یک دنبال کننده ی نوپای فعالیت های مدنی و حقوق بشری که حتی نتوان نام فعال بروی نهاد؛در ابراز عقیده و تفکر آزاد است؛
تا آنجا که ابراز عقیده، موجب بی احترامی و تمسخر نظر و عقاید دیگران نباشد و حتی فراتر از آن تا زمانی که آزادی های دیگری را محدود نکند و عملی مبنی بر تعرض و آسیب رساندن به دیگران انجام نگیرد، در برابر آنچه که توانایی انجام را آن را دارد آزاد است.
این روزها نه نوشته ها و ابراز نظر فعالین خارج شده با معیار های شخصی شان درباره مقاومت یا عدم مقاومت فعالین داخلی، سنجش میزان آن، بی اثر دانستن مقاوت ها، و شکستن حرمت آزادی توسط افرادی که در داخل مانده اند، و تن دادن آن ها به زندان، می تواند به پیش برد هدف های خیرخواهانه و خواسته های مدنی مشترکشان کمک کند و نه اظهار نظر فعالین داخلی درباره ی فعالین خارج شده از کشور و قضاوت در مورد میزان وفاداری و مقاومت آن ها می تواند بر دردهای مشترک مرحمی گذارد.
تخریب و مورد سرزنش قرار دادن یکدیگر به شکلی که عده ای از این سو و عده ای از آن سوی مرزها در مقابل هم قرار گیرند، خود می تواند عاملی باشد برای جدایی و از هم گسیختگی فعالینی که زمانی همگی دوشادوش هم در ایران در ظهور روزهای آبادانی، سربلندی وبروز حقیقی شرافت انسانی تلاش کرده اند.
اینکه مقاومت در ایران برای حصول کرامت انسانی و تن ندادن به ناعدالتی ها توهم است و کسانی که فکر می کنند، با ماندن در کشور می توانند برای آزادی آن تلاش کنند توهم زده هستند؛ خود توهین به تمام کسانی است که در ایران یا در زندان هستند و یا در آستانه رفتن به زندان قرار دارند.
آیا فعالین داخلی نمی توانند نوشته های کسانی که درباره تسلیم نشدن به زندان و حفظ حرمت آزادی و سرزنش آن هایی که مثل خودشان ازکشور نرفته اند و مثل خودشان نمی شوند و همچنین در کنار آن، حمایت و استقبال فعالین خارج شده از چنین نوشته هایی را، مصداق توجیهی برای خروج آن ها و عدم مقاومتشان در ایران قرار دهند؟!
آیا آن هایی که مانده اند نمی توانند بگویند "راه های تازه ای که مبتنی بر درکی عمیق از مقاومت و اعتراضی خودانگیخته به بی عدالتی حکم حبس است و تن ندادن به آن" چیزی جز خواسته ی صادرکنندگان احکام نیست؟ و یا بپرسند: آیا اگر قرار بر اجرای حکمی مبنی بر ممنوع الخروج بودن از ایران باشد، رفتن ها به همین سادگی ها امکان پذیر بود؟!
آیا نمی توان گفت آنچه از خارج شدگان وطن در ذهن باقی می ماند چیزی جز شبح های به جا مانده از درختان سبز و استوار دیروز است؟!
آیا نمی توان گفت آن هایی که رفته اند و در مقابل احکام پیش رویشان، به قول خود جا خالی داده اند و یا آن هایی که تبعید، تقدیر دلخواه و یا اجبارشان بود، میدان را خالی کرده اند و نباید بیرون از گود به نقد ماندن و رفتن و راه حل های سوم بپردازند؟!
آنچه که واضح و برای همه درد آور است، تهدید و تبعید عده ای به آن سوی مرز هاست که بنا به شرایط موجود در بازه های زمانی مشخص انجام گرفته و می گیرد که می توان از میانشان مهره هایی استوار، رنگ نباخته و به معنای واقعی پایدار در بازپس گیری شرافت انسانی گرفته شده از هموطنانشان یافت و آنچه دردناک تراست خروج عده ای به بهانه ها ی غیر واقعی و تنها جهت ارضاء و کسب شهرتی کوتاه مدت از طریق استفاده از منابع و رسانه هاست.
درحالت عکس نیز نمی توان از کسانی که با ماندن در ایران و تن دادن به زندان و حکم های فرساینده ی ناعادلانه دچار روحیه های شکست پذیر می شوند و با بروز خستگی و استیصال، خود عاملی برای رشد آسیب های روحی و روانی در وجودشان می شوند، نیز گذشت و از آن ها امید گرفت.
در هر حال آنچه که به پایداری خواسته های مشترک مبنی بر رسیدن به آزادی، حقوق مدنی و شهروندی کمک می نماید، نقد و یا تمسخر آن هایی که از ایران رفته اند و در مقابل آن هایی که در ایران مانده اند نیست، بلکه همدلی، حمایت و احترام دو سویه تمامی ایرانیان داخل و خارج برای اعتلای نام ایران و بازگرداندن شرافت ایران و ایرانی بودن است.
به امید رسیدن به روزهای روشن ایران


۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

محرومیت از تحصیل راه مؤفقیت فرد و جامعه را طولانی تر می کند

بسیاری از دانش جویان بهایی، که جزئی از بزرگترین اقلیت دینی ایران هستند، از امروز به امید قبولی در دانشگاه های ایران، در کنار دیگر دانش جویان مسلمان شیعه، سنی، مسیحی، زرتشتی، کلیمی و ... با امید به داشتن حقوق مساوی برای طی کردن کلاس های عالی دانشگاهی و کسب مراتب عالی علمی و رسیدن به هدف هایی که هر فرد در زندگی خود برای داشتن آینده ای مملو از موفقیت و یک زندگی مرفه دارد، پا به جلسه کنکور می گذارند که مسلما یکی از هدف های آن ها پیروزی و تلاش برای سربلندی ایران و ایرانی و خدمت به هموطنانشان است.

مسیر تحصیلی یک جوان بهایی ایرانی از ابتدا تصویری پر از دلهره، اضطراب و عدم امنیت تحصیلی در تمام مقاطع است. جوان بهایی ایرانی در مقاطع قبل از کنکور همواره با انواع توهین، تحقیر و آزار روبروست و در مواردی حتی از مدرسه اخراج می‌شود.

اما تا به امسال و پس از گذشت نزدیک به 30 سال جوانان بهایی هنوز این امید و آرزو را در دل دارند و آنچه با آن روبه رو می شوند چیزی جز برخورد غیر انسانی و قانون گریزی مسوولان جمهوری اسلامی نبوده است. تساوی در برخورداری از حقوق مساوی برای کسب تحصیلات عالیه، برخورداری از امکانات آموزشی برای عموم شهروندان یا هرعنوان دیگر در این رابطه هم جزئی دیگر از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که مانند دیگر اصول آن در مورد بهاییان نقض می شود.
آنگونه که مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز، محروم کردن بهاییان از حق تحصیل فاقد هر گونه مبنای حقوقی و خلاف اصول مسلم قانون اساسی است: مطابق بند سوم از اصل 3 قانون اساسي جمهوري اسلامي "تامين آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح، و تسهيل و تعميم آموزش عالي" از جمله وظايف مسلم دولت است. همچنين اصل 30 قانون اساسي جمهوري اسلامي در بياني صريح مقرر مي کند که: "دولت موظف است وسايل آموزش و پرورش رايگان را براي همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسايل تحصيلات عالي را تا سر حد خودکفايي کشور به طور رايگان گسترش دهد.

اعلاميه ي جهاني حقوق بشربا اختصاص ماده ي 26 خود به "حق آموزش"، در واقع اهميت جدي اين حق اساسي و غير قابل ترديد را در منظومه ي حقوق بشر متذکر شده است. با توجه به اطلاق حق آموزش به "هرکس" و با نگاه به ماده ي 2 اعلاميه (در واقع با جمع مواد 2 و 26 اعلاميه) مي توان نتيجه گرفت که "هر کس بي هيچ تبعيضي از هر حيث، مانند نژاد، رنگ، جنسيت، زبان، دين، عقايد سياسي يا غير آن، اصل و منشا ملي يا اجتماعي، ثروت، ولادت يا هر موقعيت ديگر از حق آموزش بهره مند خواهد بود" اين بدان معناست که ايجاد هر گونه محدوديت براي تحصيل افراد بر مبناي معيارهاي پيش گفته مصداق تبعيض و نقض آشکار حقوق بشر است. ماده ي 13 از ميثاق حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي که دولت ايران نيز به آن پيوسته و در نتيجه رعايت مفاد آن براي جمهوری اسلامی الزامي است به ابعاد مختلف حق آ موزش اشاره دارد، ماده ی 13 از جمله به این نکته اشاره می کند که كشورهاي‌ طرف‌ اين‌ ميثاق، حق هر کس را به آموزش و پرورش به رسمیت می شناسند.

یکی ازمواردی که اهمیت حق تحصیل در دانشگاه را پررنگتر می کند این است که زنان تحصيل کرده در تربيت فرزندان خود موفق ترند و در رشد اجتماع نقش مهمي ايفا خواهند کرد. عقب نگه داشتن زنان در زمینه ی تحصیل، باعث کمتر شدن توانایی آن ها در پرورش و تربیت صحیح کودکان و در نتیجه پرورش نسلی می شود که نمی توانند به درستی استعدادشان را در جامعه به کار گیرند و اجتماع توانايي هاي نيمي از جمعيت خود را از دست مي دهد و این یکی از بزرگترین لطماتی است که به صورت سیستماتیک بر بهاییان در طول این چند سال وارد شده است.

و اینگونه است که ساختمان های سازمان سنجش با قدم های جوانان محروم از تحصیل بهایی هر سال مستهلکتر از سال پیش می شوند!

درب های صندوق های پستی کمیسیون اصل نود و دیوان عدالت اداری هر سال با حجم بالای نامه نگاری ها خود به خود، تحت فشار بازمی شوند!

عده ای از دختران و پسران جوان بهایی به جرم پیگیری حقوق تضییع شده ی تحصیلی خود و دیگرهم اندیشانشان به سلول های انفرادی می افتند و بجای آنکه مسوولین پاسخگوی آن ها باشند ، آنها باید ساعت ها و روزها بازجویی شوند!

اما امسال اینطور به نظر می رسد که در صورت تداوم این محرومیت، محدودیت و فشارها در زمینه تحصیل ، پیگیری ها و خواسته های این قشر و به طور کلی محرومان از تحصیل، منظم تر و هدفمندانه تر از قبل دنبال خواهد شد، چون همانگونه که بر همگان ثابت شده است، رمز و راه رسیدن به این هدف در گرو همفکری، همدلی و مشورت صحیح است .